نیستان فلسفه

نوشته های بنفشه افتخاری در فلسفه، ادبیات و تاریخ

نیستان فلسفه

نوشته های بنفشه افتخاری در فلسفه، ادبیات و تاریخ

نیستان فلسفه

نوشته های بنفشه افتخاری، در موضوعات مختلف فلسفی، تاریخی و ادبی، و البته دیدگاه های شخصی در مسائل مختلف اجتماعی.
هر نوع برداشت از این وبلاگ به شرط ذکر منبع و یا لینک به مطلب مجاز است.

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

نقدی بر سریال پدر

دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۲ ق.ظ

به طور اتفاقی، با دیدن علاقه و استقبال خانواده ام به سریال پدر، پای این سریال زیبا نشستم. واقعا پس ازمدت ها سریالی از صدا و سیما دیدم که برایم جذاب بود. همین جذابیت و تحت تاثیر قرار گرفتن از افت و خیزهای داستان انگیزه ای شد که پس از سال ها دوباره دست به نقد ببرم.  سریال با نویسندگی و تهیه کنندگی حامد عنقا و کارگردانی بهرنگ توفیقی هر شب از شبکه دوم پخش می شود.


این سریال با شروع نفسگیر و طوفانی همراه بود و در همان قسمتهای ابتدایی با تمام کاستی ها و نقاط ضعفش مخاطب را از صمیم قلب با خود همراه می کند. در نیمه دوم سریال اما روند داستان به شدت افول می کند و به ضعف می گراید که البته مخاطبان وفادار این افول و افت را تحمل کرده اند. در این بین جا دارد که علل جذابیت و موفقیت و ضعف این سریال تحلیل گردد، شاید که دست اندرکاران این سبک سریال ها بیشتر دقت کنند و چنین موفقیتی را به اصلاح به این سادگی به زمین نکوبند. بخش اول داستان، که بیشتر روایت عشق حامد و لیلاست تا پدر، بخش موفق و برجسته این داستان است.


داستان با عشق شروع می شود. عشقی که در بین زد وخورد و تصادم دو نفر که ظاهرا از دو طرز فکر و فرهنگ متفاوت و حتی متضادند. مقوله عشق با همه جذابیت و زیبایی خودبخودی اش، اگر درست نقل نشود بر دل مخاطب نمی نشیند. من به شخصه این سریال را دوست داشتم، روایت عشق بین این دو با همه ایده آل بودن و شاید فراواقعی بودنش، برایم باور پذیر بود.  شخصیت ها به درستی قاب بندی شده بودند. لیلای سرکش، لیلای طغیانگر جسور، عشقش هم جسورانه و سرکشانه است و حامد محجوب و عمیق، عشقش در پنهانی ترین لایه های وجودش نهان. باید تبریک گفت به نویسنده و کارگردان، که چقدر زیبا از کنتراست شخصیتی ایندو استفاده کرده اند. در نتیجۀ این تقابل، چالشی احساسی برای این دو نفر و متعاقبا برای مخاطب ایجاد شده است. بازی بسیار خوب هر دو بازیگر دیدنی است. ریحانه پارسا، در تجربه اولش نقشی را آفرید که در ذهن مخاطبانش ماندگار خواهد بود. لیلا دختری است که احساساتش را بروز می دهد، دختری برونگرا که احوالات روحی اش در رفتار و چهره اش منعکس می گردد.  ما در طول داستان ریحانه پارسا را با چهره هایی متفاوت و متضاد با انعطافی بی نظیرمی بینیم که کاملا احساس آن لحظه لیلا را به باور مخاطب می نشاند.


متقابلا، نقش حامد نیز باورپذیراست؛ حامد پسری است با اراده، محکم، عمیق و البته خجالتی. سینا مهراد به خوبی این شخصیت را به تصویر کشیده و مخاطب او را می پذیرد و دوست دارد.


نکته دوم، نقش پررنگ تعالیم و الگوی زندگی مذهبی در این داستان است. اگرچه فیلم و سریالهایی از این دست بسیارند، اما اینجانب به طور قطع می توانم بگویم کمتر قدرت داشته اند تا اینگونه مفاهیم ناب دینی را بر دل مخاطب بنشانند. روایات آیات قرآن درآخر هر قسمت، یکی از خلاقیت های اثرگذار در این سریال بود که به طور ضمنی، حضور تعالیم قرآن را در زندگی روزمره به مخاطب گوشزد می کند. این سریال از جنبه هایی با دلشکسته (علی رویین تن، 1386) مقایسه می شود. اگرچه اینجا بحث بر سر قوت وضعف دلشکسته نیست، اما به نظر اینجانب این دو داستان تنها در کلیشه قابل مقایسه اند و این سریال ویژگی های منحصر به فرد خود درحدی داراست که اثری مستقل باشد. روایت دینمداری در سریال پدر، بر پایه ای ترین مفاهیم دینی همراه است: ایمان به خدا، توکل بر خدا، حجب درون، خانواده و قرآن. این روایت نه با سیاست آمیخته می شود، نه از فرقه  و تفکری خاص حمایت می کند، و نه حتی بر تشیع تاکید دارد، که مذهب اکثریت مردم ایران است. به عبارتی به حقیقت برای وصل کردن آمده و نه فصل کردن! این روایت دینمداری بر محور اصولی می چرخد که هر متأله معتقد به خدا را جذب می کند، نه صرفا پیرو عقیده و طرز فکر خاصی را.  در این سریال ما جنبه ای از دین سر و کار داریم که اهل عطوفت و مداراست و با باطن افراد در می آمیزد، نه ظاهر آنها.

البته باید ذکر شود که این سریال هم بمانند اغلب فیلم و سریالهای از این دست، دچارعارضه عدم شناخت و دست کم گرفتن طرف مقابل غیرمذهبی است. دچار کلیشه های تکراری است که زن در خانواده غیر مذهبی حتما باید بی توجه به خانواده و به دنبال مد و لباس و فال قهوه باشد. همیشه در این خانواده ها دعواست. اگر چه لیلای داستان باید چیزی را در خانواده حامد پیدا کند که در خانواده خود نداشته است، اما ای کاش کمتر سیاه-سفیدی به چشم می آمد. لیلا چارچوب فکری محکمی برای خود داشته است که آنقدر جسور است که در خیابان می تازد، خودروی خود را به آتش می کشد، دزد نیست ولی می تواند گوشی استاد خود را کش برود. جای این چارچوب فکری در این سریال خالی است! این معارضات به جای اینکه ناشی از استدلال ها و تجربه هایی برآمده باشد، لیلایی  جایگزین شده که تنها دارای کمبود خانواده و توجه است. دختری که از کمبود توجه و خانواده رنج ببرد، به راحتی با جنس مخالف (همکلاسی ها و پسر عمویش)  مراودات بدون جذب و محو شدن را ندارد! لیلا با هر طرز فکری در این سریال، دختری است با شخصیت قوی، یک شخصیت قوی بر زیربنای فکر و عاطفی محکمی استوار است. (و البته نباید بگذریم از اینکه در گوشه و کنار ذکر می شود که حضور پدر لیلا در زندگی اش قوی است).


به هر روی پس از نیمه ای زیبا، احساسی، قوی و موفق، با مرگ شخصیت محبوب سریال، دفتری دیگر آغاز می شود. از اینجا به بعد نقش پدر با بازی مهدی سلطانی پررنگ می شود. در واقع حداقل، بنا به عنوان سریال، داستان از اینجا باید آغاز شود. بازی پدر چشمگیر وعنصر پدر در داستان تاثیرگذار است. خانواده حامد بنا بر حمایت از لیلا می گذارند. علی رغم تلاش ها، داستان افول می کند. شخصیتها به کنار گذاشته شده و داستان صرفا ماجرا محور می گردد. داستان با وقایعی پیش می رود که بعضا بخشی عظیمی از آن متاسفانه خاله زنکی است. ای کاش، داستان به جای حذف وزنه سنگینی چون شخصیت حامد، درگیر کنش و واکنش بین لیلا و حامد یا لیلا و خودش بود. چراکه طبیعتا پس از فرو کشیدن هیجانات عشق، با آغاز چالش های واقعی زندگی، اینجا است که تحول درونی لیلا می باید عمق پیدا کند و تثبیت شود. به نظر اینجانب، نادیده گرفته شدن این بخش از روند منطقی در این داستان ناشی از ضعفی است که پیشتر بدان اشاره شد: یعنی دست کم گرفتن فرهنگ و طرز فکری که لیلا در آن رشد کرده بود. لیلا، در این روند فردی احساسی است که قبل از عشق، طغیان می کرد و حالا سر تسلیم محض فرود آورده. در این تحول ، جای تعقل و تفکر و چالش های متعاقب آن خالی مانده است!


 اگر اینها در داستان فراهم بود، شاید حتی ارزش داشت مخاطب با لیلا عزادار شود و سوگواری کند و رنج عظیم از دست دادن را تجربه کند. به شخصه، اصلا نمی فهمم چرا در وضعیتی که مردم برای رهایی از خستگی و تنش های روزمره به سریال شب پناه می آورند باید درگیر درد مصیبت شوند؟! درست است که آمار بالای مرگ و میر تصادف جاده ای کمتر خانواده ای را در جامعه ما از این درد بی نصیب گذاشته است، ولی واقعا لازم نبود سریالی که می توانست با شادی و نشاط و شیرینی عشق، ذهن و فکر مخاطب را هم آرامش ببخشد و هم به لحاظ معنوی رشد دهد، یک سریال مصیبت زده و ماتم زده گردد. بسیار از مخاطبان منتظرند که حامد برگردد: اگر برگردد، سریال به یک سرهم بندی توهم آمیز هندی تبدیل می شود. بخش دوم همان ارزشهای نیم بندی که دارد را هم از دست می دهد، هرچند که شاید مخاطبان عزادار را کمی تسلی بخشد.

در آخر، باید تقدیر شود از روند خوب داستان که بر خلاف سریال های رایج تلویزیون، نه کند است نه تند. داستان با چینشی آرام و پیوسته، منطقی پیش می رود. چینش جالب سکانسها آنقدر خوب است که با وجود اینکه همان اول مخاطب می فهمد حامد مرده، ولی همچنان تعلیق را برای مخاطب نگه می دارد. با این وجود، گاه و بیگاه صحنه هایی اشتباه تدوین شده و اشتباه در انتخاب لباسها و زمان و صحنه ها در ذوق مخاطب می زند. به هر روی به شخصه از سریال هر شبی توقع ندارم که در این موارد بی نقص باشد. با همه ضعف ها و کاستی ها به نویسنده، کارگردان و همگی عوامل سریال دست مریزاد گفته و از زحماتشان تقدیر می کنم. این سریال در من و بسیاری ازافراد تاثیرات مثبت و سازنده ای داشت و توجه ما را به جنبه های فراموش شده ای از زندگی و معنویت جلب کرد و امیدوارم همچنان شاهد پیشرفت و آثار بهتری از ایشان باشیم.

بنفشه افتخاری

مرداد 1397 تهران

پی نوشت: در نظرات مخاطبان، مواردی چون اقتباس از سریال هندی پدر عروس و تنهایی لیلا دیدم. اگرچه اقتباس، با حفظ ویژگی های منحصر به فرد خود داستان، به خودی خود ایراد نیست، ولیکن چون این دو سریال را ندیده ام نظری در این مورد ندارم.




۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۲۲
بنفشه افتخاری