نوروز امسال، برای تجدید خاطره، استراحت و دیدار اقوام به روستای پدری سر زدم. روستایی که با وجود خشکسالی های اخیر، همچنان سبز و زیبا باقی مانده بود. متاسفانه دیدن کوچه های عریان و بدون درخت بسیار متعجب و متاسفم کرد. با خبر شدم که دهداری برای تامین هزینه های مسجد روستا، اقدام به بریدن درختان و فروختن چوب آنها با بهایی بسیار نازل کرده است. این عمل تاسف انگیز و نابخردانه اغلب اهالی روستا را ناراحت کرده بود. امید است که با نظارت بیشتر بر عملکرد دهداری ها، مسئولین امر متوجه باشند که چه خطر زیست محیطی روستاهای مجاور کویر را تهدید می کند و در این بین، چه نقشی درختان بلند ریشه دار در زمین ایفا می کنند. بگذریم که زیبایی آن سایه سارهای بلند درختان همه از دست رفته!!
در کویر زندگی
در جنگ با این تشنگی
او بود
رگ های تَرَم بود
ریشه صد ساله من
کهنه پدرم بود
یک قرن قصه ما
تاریخ دَربه دَرم بود...
پی نوشت: این باغچه زیبا حاصل دست های پینه بسته ی کهنه پدر بود، اینجا
جایی بود که رشته برگشتن من به خودم بود. از رفتنش آنقدر گذشته که سوگش را
عادت کنیم. اما با درد آوارگی خو گرفتن ممکن نیست. این شعر در سوگ رفتن پدربزرگ سروده شده.