این مقاله در فرودین 1391 در سایت تخصصی فلسفه نو منتشر شده بود.
شکاکیت؟
شکاکیت، چنانکه کم و بیش می دانیم، از زمان
یونان باستان بدین معنی که انسان به دستگاه شناختی خود اعم از حس و عقل اعتماد
نداشته باشد وجود داشته است. اما مدون بودن وقاعده مند شدن شکاکیت در قرون
جدید شکل گرفته است؛ انسان به دنبال وسواسی که در قطعیت گرایی دارد و به دلیل تمایلی
به دانش خطاناپدیر دارد روی به شکاکیت می آورد. به عبارتی دیگر برای اینکه قطعیت
را در گزاره هایی که بار دانش دارند را بالا ببرد به شکل افراطی شک می کند. برای
مثال فرض کنید که من شاهد تصادفی باشم و تجربه ام را با گزاره ای را بیان می کنم:
(1)
من می دانم که سر خیابان یک ماشین تصادف کرده.
ممکن است به آسانی این خبر را به هر جا که برسم
نقل کنم. اما برای مثال فردی که به هر دلیلی این قضیه برایش اهمیت بیشتری دارد،
مثلا می خواهد از آن خیابان عبور کند و می خواهد از بود و نبود ترافیک آگاه شود،
شاید بپرسد: «مطمئنی که تصادف شده.» و من بگویم «من یک صدایی شنیدم و دیدم که مردم
جمع شدند، فکر کنم تصادف شده بود»، و یک شکاک (شاید هم یک فرد منطقی) می گوید: «اوه،
پس تو نمی دانی که تصادف شده.».
در واقع شکاکیت وقتی نمود پیدا می کند که فرد به
دنبال درجه باور و آگاهی بیشتری است. تا این حد شکاکیت معقول می نماید، اما شکاکیت
وقتی وارد مباحث پایه ای فلسفه شناخت می شود، دست و پا گیر و گاهی افراطی می گردد.
مثلا یک دانشمند که با دیدن اثر مارپیچی اشعه ایکس در یک نقطه فضا حکم به وجود
سیاهچاله ای می دهد، از نظر یک شکاک، این دانشمند هیچ نمی داند و خیالبافی کرده. تا
به آنجا می رسد که شکاک استدلال می کند که هیچ نمی دانیم، و تمام آنچه که از طریق
حواس، سایر دریافتهای خود می دانیم ممکن تنها فریبی بیش نباشد.
مثال مشهور مغز در درون خمره (brain in vat) از
جمله این پارادوکس شکاکانه است. فرض کنید از شما می پرسند که آیا شما دست دارید؟ و
شما نگاهی به دستتان می اندازید و آن را حس می کنید و آثار کاری که با دستتان
انجام می دهید را مشاهده می کنید و ادعا می کنید: «بله من دست دارم.» اما یک شکاک
افراطی ادعا می کند نه تو نمی دانی که دست داری شاید تو فقط یک دستگاهی، یک مغز
هستی در درون دنیای مجازی خودت به وسیله اعصاب مجازی چیزی را به نام دست احساس می
کنی و آثاری که با دستت انجام می دهی را مشاهده می کنی و تو در تمام مدت فریب می
خوردی تو دستی نداری و در حقیقت همه آنچه که پنداشته ای که دست توست فریبی بیش
نبوده است.
در برخورد اول ما پاسخی برای یک شکاک نداریم با
رشد و توسعه فن آوری هم عملا می بینیم که فریب دنیای مجازی را خوردن دور از ذهن
نیست. پس این سوال به جاست که دانشی که این احساس ما به ما می دهد قابل اعتماد
است؟ به راستی چه کسی می تواند ثابت کند که واقعا دست دارد و انسانی است با بدن و
اعضا و نه تنها مغزی که به مجموعه ای از سیم و اعصاب مصنوعی وصل شده و آنچه تصور
می کند حقیقی است نه مجازی.
پس برای اینکه به دام شکاک نیافتیم چه باید کرد؟
زمینه گرایی
زمینه گرایی دیدگاهی است که با تلاشهای کیث دی
رز و استوارت کوهن از نیمه دوم قرن بیستم انسجام گرفت و قاعده مند شد. بر اساس
زمینه گرایی عناصری که در جمله « شناسنده S می
داند که گزاره P » بار دانش دارند (knowledge attribution)، عناصری
هستند که به زمینه حساس هستند(context sensitivity).
که بر اساس زمینه گفتگو(context)
تعیین می شوند. برای تعیین درستی و یا نادرستی
گزاره « S می
داند که P » باید به این عناصر حساس و با توجه معنایی (semantic) که
در آن تعبیر می شود تفسیر شوند.
به این گزینه توجه فرمایید: «من اینجا هستم.»
«من» در این گزینه یک عنصر حساس به زمینه است.
امیر که در قطار هست می گوید من اینجا هستم و حسین که در پارکی نشسته هم می گوید
من اینجا هستم. در حالیکه نمی توان گفت این دو جمله متناقضند، اگر این جمله توسط
امیر گفته شود برای امیر درست است و اگر توسط حسین گفته شود باز هم درست است. چون
در این دو جمله که از لحاظ صوری متناقضند در دو زمینه متفاوت بیان شده اند.