نیستان فلسفه

نوشته های بنفشه افتخاری در فلسفه، ادبیات و تاریخ

نیستان فلسفه

نوشته های بنفشه افتخاری در فلسفه، ادبیات و تاریخ

نیستان فلسفه

نوشته های بنفشه افتخاری، در موضوعات مختلف فلسفی، تاریخی و ادبی، و البته دیدگاه های شخصی در مسائل مختلف اجتماعی.
هر نوع برداشت از این وبلاگ به شرط ذکر منبع و یا لینک به مطلب مجاز است.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فراهان» ثبت شده است

حیات مجدد رودخانه عراقیه

جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۳۸ ق.ظ
هشت سال پیش با دلتنگی عمیقی این مطلب را نوشتم:

اما بارندگی های اخیر، رودخانه عراقیه را مجددا زنده کرده است. اگرچه عمیقا از حادثه سیل و مصیبت هموطنانم متاسف و دردمندم، اما حیات مجدد رودخانه ها و تالاب های خشکیده که جان دوباره گرفته اند، امید بخش است.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۳۸
بنفشه افتخاری

بریدن درختان

چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۱ ب.ظ

نوروز امسال، برای تجدید خاطره، استراحت و دیدار اقوام به روستای پدری سر زدم. روستایی که با وجود خشکسالی های اخیر، همچنان سبز و زیبا باقی مانده بود. متاسفانه دیدن کوچه های عریان و بدون درخت بسیار متعجب و متاسفم کرد. با خبر شدم که دهداری برای تامین هزینه های مسجد روستا، اقدام به بریدن درختان و فروختن چوب آنها با بهایی بسیار نازل کرده است. این عمل تاسف انگیز و نابخردانه اغلب اهالی روستا را ناراحت کرده بود. امید است که با نظارت بیشتر بر عملکرد دهداری ها، مسئولین امر متوجه باشند که چه خطر زیست محیطی روستاهای مجاور کویر را تهدید می کند و در این بین، چه نقشی درختان بلند ریشه دار در زمین ایفا می کنند. بگذریم که زیبایی آن سایه سارهای بلند درختان همه از دست رفته!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۱
بنفشه افتخاری

کهنه پدر

سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۴ ب.ظ

 در کویر زندگی

در جنگ با این تشنگی

او بود

رگ های تَرَم بود

ریشه صد ساله من

کهنه پدرم بود

یک قرن قصه ما

تاریخ دَربه دَرم بود...

پی نوشت: این باغچه زیبا حاصل دست های پینه بسته ی کهنه پدر بود، اینجا جایی بود که رشته برگشتن من به خودم بود. از رفتنش آنقدر گذشته که سوگش را عادت کنیم. اما با درد آوارگی خو گرفتن ممکن نیست. این شعر در سوگ رفتن پدربزرگ سروده شده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۳ ، ۲۳:۴۴
بنفشه افتخاری

روستای مادری؛ عراقیه

جمعه, ۱ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۱۵ ب.ظ
باز دیوارهای بلند خانه را دیدم، آن بادی که بوی خاک را برایم می آورد، آن صدا که گذشته ای مبهم را در گوشم وزوز می کرد و من که قادر نیستم نه صدا را تحلیل کنم نه خود را چنان سر و سامان بدهم که دست بر این روزگار بکشم و خاکها را پاک کنم و دربیاورم قصه آقاجانم را... همه چشمانی که یه عمر به گندم و سیب زمینی نگاه کردند. رفت و ویران شد روستای مادری و مردمانش هم یا مرده اند و رهسپار شهر و آپارتمان نشینی...خیلی دور نبود بیست و اندی سال پپیش من تابستانها را به روستای عراقیه در فراهان می رفتم...روزهای پربار از لمس خاک، رقصیدن در باد،  گره زدن شاخه های مو، پنیرک جمع کردن، دنبال نخودک و شنگ و کنگر گشتن...آن موقع ها می رفتم بالای کندوله و در گندم شنا می کردم و مادربزرگم  داد می زد این گندم ها نان می شوند و کثیفشان نکن و من که اصلا گوش نمی کردم و کار خودم را می کردم...
هر بار که به ایران می روم فرصت نمی کنم به هیچ چیز برسم..آن شهر شلوغ طلسم شده، آن بل و شو، آن همه دود و کثافت به درون قلب و ریه می رود برمی گردد مجالی نمی دهد که سراغی از خود بگیریم، سراغی از آنچه جا گذاشتیم و بزرگ شدیم...مگر در غربت خواب کودکی ها را ببینیم که در بیداری چقدر هراس انگیز است به یاد بیاوریم دیگر آن قناتها خشک شده اند خانه چاله ها، قاش ها همه پر شده اند از تارهای عنکبوت و زندگی ای که مرد...مرد...
پی نوشت:
کندوله: سیلوهای کوچکی از سفال برای نگه داری گندم که در منطقه فراهان در استان مرکزی به آن کندوله می گویند.
خانه چاله: اتاقی زیر زمینی که بسیار خنک است در گذشته که یخچال نبوده برای نگه داری مواد فاسد شدنی در هر خانه می ساختند.
قاش: محل نگه داری دام
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۱۵
بنفشه افتخاری